خاطرات روزانه

Thursday, November 09, 2006

هشتم نوامبر2006

دیروز کلی مساله داشتیم. بیلان ماه اکتبر فریزنو آمده بود و کلی با جیم نشستیم و شماره ها را بررسی کردیم. آخرش به این نتیجه رسیدیم که اکیوتی گروپ خیلی هم حساباش درست نیست. مثلا در باره دیپوزیت ها اومده برای کسانی که مثلا ماه پیشش چیزی نداشتن برای دلخوش کنک ما دیپوزیت گذاشته. یا مبلغ هایی که در حساب بانک نیومده را به حسابشون گذاشته
بالاخره نامه ای از طرف جیم تهیه شد و برایشان فرستادیم
درباره زمین جنوبی هم قرار شد نامه ای به تایتل کمپانی در باره پورشن 57 بدهیم و اعتراض کنیم که همه 57 بوده و نه پورشن آن.در باره گرفتن خسارت هم قرار شد نامه ای بدهیم و بگوییم یک ماه دیگر وقت می دهیم ولی توضیح دهیم که این مبلغ را به خاطر کاندو کانورژن می گیریم که عقب افتاده و قصد ما نگه داشتن کامپلکس نیست.جیسون هم زنگ زده و از جیم خواسته که وقتی بگذارد تا همدیگر را ببینند و گفته که همه کار سیرویور شده ولی مثل اینکه سیتی اجازه نمی دهد!

Wednesday, November 01, 2006

سی و یکم اکتبر 2006

امروز ساعت 9 صبح برای انگشت نگاری گرین کارت بهار رفتیم و ساعت 10 برگشتیم
رابین زنگ زد که لی روی هنوز نرفته تا 117 را که تا چند روز دیگر اینسپکشن دارد درست کند. آپارتمان هم هنوز نتوانسته اند وارد شوند . رابین گفت برای تمیز کردن آپارتمان 121 می خواهد از ما 140 دلار بگیرد گفتم زیاد است گفت الیزا بیشتر از این می گرفته است.
راستی دفعه قبل که رفتم 200 دلار به او دادم که به عنوان تیدی کش داشته باشد . روز بعد زنگ زد و گفت 40 دلارش را داده کسی تا آشغال ها را بیرون ببرد و 16 دلار هم لوازم التحریر خریده است. امروز هم می گفت آیا می تواند پول تمیز کاری را از این 200 دلار بردارد؟ چشمش حسابی گیر کرده پیش این 200 دلار!به کلوین زنگ زدم که چرا کسی را نفرستاده در دسترس نبود برایش پیغام گذاشتم . تا حالا که جواب نداده

Sunday, October 29, 2006

بیست و نهم اکتبر 2006

دیشب ساعت ها را یک ساعت به عقب کشیده بودند. امروز صبح همه به موقع سر کار رفتند و هیچ کس بهانه نیاورد که طبق ساعت قدیم بیدار شده و اینجور چیزها
ظهررفتیم بافه ، جای باحالی است البته برا ی شکمو ها. خلاصه 11 دلار می دهی و تا می خواهی می خوری.اگرچه مثل اینکه یکشنبه هایش خیلی جالب نیست چون میگو نداشت و استیک هم نداشت
ساعت حدود 2 بعد از ظهر وقتی از بافه بیرون آمدیم به اتفاق رفتیم دبیرستان ال کمینو، سالن بازی تعدادی از بچه ها بودند و ما هم با همان لباس معمولی بازی کردیم البته والیبال! خیلی هم جالب بود ، خوب عرقی کردیم
اتفاق جالب امروز تلفنی بود که آرش به من زد و خواست تا جلساتی برای راه اندازی گروهی فرهنگی ترتیب بدهیم . خیلی خوشحال شدم و قرار شد تا در اولین مناسبتی که در معبد اورنج کانتی برگزار می شود یک یدو ساعت زودتر برویم و صحبت های اولیه را بکنیم. شروع خوبی است

بیست و هشتم اکتبر 2006

نمی دانم چرا بلاگم خراب شده و به قول معروف غمیش میاد! هر چه را سعی می کنم در بلاگ بگذارم به قول انگلیسی ها ایرور می دهد. شنبه است. نامه ای از آزی گرفتم که هنوز تو اتریش هستند و خالشان هم خراب است . پاسپورتشان را هنوز پس نداده اند و شوهرش هم مرتب نق می زند و اعصاب خرد می کند
مدتی است تو این فکرم که چگونه می توان با این تعصب و وحشی گری تازیان مقابله کرد اما عقلم قد نمی دهد. اینها بی گمان در فکر تصرف دنیا هستند و سلاحشان هم وحش یگری و ترور است. به نظر هم می رسد که تا بحال نقشه هایشان را خوب اجرا کرده اند.
خارج از این تفکرات باید دید ما زرتشتیان امروز چه رسالتی بر دوش داریم ؟ آیا رسیدن به این پایه که باید دوستدارن اندیشه زرتشت را رسما زرتشتی کنیم مثبت است یا منفی؟ و اگر پاسخمان مثبت است چه راهکاری می توان انتخاب کرد و اصولا این کار وظیفه کیست؟
بچه ها امشب برای هالوین پارتی با پریناز می روند . البته معب هم همین پارتی هست اما می گویند بیشتر نوجوانان می روند و خیلی هم جاب نیست. ما هم تصمیم گرفته بودیم با پروین و مهشید و سهراب و ناهید و ان یکی سهراب برویم ولی تصمیم گرفتیم خانه بمانیم.مهشید مهمان داشت .ساعت 7 رفتیم خانه آنها و تا ساعت 10 هم آنحا بودیم. فینگر فیش درست کرده بود که البته خام بود
امشب ساعت ها را یک ساعت عقب کشیدند . جالب است که ساعت هارا ساعت 2 نیمه شب یک ساعت عقب کشیدند و کردند ساعت 1 و این کار را مثل ما ایرانی ها ساعت 12 نکردند. می دانید چرا؟ چون اگر ساعت 12 اینکار را بکیند یک روز به عقب بر می گردید. یعنی می روید به ساعت 11 شب قبل اما در ساعت 1 هنوز در همان صبح زود همان روز می مانید! فهمیدید

Saturday, October 28, 2006

بیست و هفتم اکتبر 2006

ساعت 11 صبح برای انگشت نگاری گرین کارت قرار داشتیم. ساعت ده صبح آنجا بودیم و چهار ساعت تمام معطل ماندیم و ساعت یک و نیم بعد از ظهر خسته و کوفته رسیدیم خانه
نکته جالب انگشت نگاری اینکه اثر انگشت را اسکن می کنند و این کار خیلی به سختی انجام می شود و معطلی آن زیا د است. به همین خاطر است که در آن روز که به قول سیکیورتی 150 نفر را دعوت کرده بودند خیلی معطلی داشت

Wednesday, October 25, 2006

بیست و ششم اکتبر 2006

با همان کارهای هر روزه خودم را سرگرم کردم.کاری که هر روز بعد ازظهر انجام می دهم پیاده روی است که فکر کنم برای سلامتی ام خوب باشد
قرار است برای یازدید تریم درختان فریزنو بروم به رابین که به تازگی منیجر مقیم شده است تلفنی صحبت کردم گفت کار تریمی تمام شده و رفته است.به نظرش کار خوبی هم کرده اند
صبح به بانک هم رفتم پاسپورت ها را از صندوق امانات بانک گرفتم باید تمدید شوند
صبح ساعت هفت و نیم رفتم فریزنو و ساعت یک ونیم هم برگشتم.ساعت حدود شش رسیدم. این سفرها هم برای خودش عالمی دارد. آنجا با خانم رابین هم صحبت شدم. طفلی تا به حال با سه مرد زندگی کرده ولی به قول خودش تابحال در زندگی با کسی ازدواج نکرده است! مجموعاً هم چهار تا بچه دارد
نکته جالب اینکه خیلی آدم پر حرفی است و در عین حال منفی باف! نمی دانم این آدم چطور توانسته اینگونه زندگی کند. در گاراژ خانه اش انواع وسائل برای کریسمس و هالوین و ژانویه وفورت آو جولای و... را به صورت منظم چیده

بیست وپنجم اکتبر 2006

صبح سهراب و شهریار آمدند. سهراب می خواست برویم اداره راهنمایی و رانندگی تا سابقه رانندگی اش را بگیرد . می خواهد برود جایی کار کند البته برای نفس کار کردنش خوب است ولی به او گفتم تنهابه شرطی برو که زبان انگلیس ات تقویت شود و مجبور باشی حرف بزنی . به هر حال دارد می رود
ورهرام هم رفته تست سل داده و باید پنجشنبه برود برای نشان دادن نتیجه. گفتم من متإسفانه پنجشنبه نیستم گفت بهمن می رود دنبالش گفتم اگر او نمی رود زنگ می زنم و برای جمعه عوض می کنیم. در ضمن فود استمپش هم اشتباه شده و مقدار 540 دلار ماهانه برایش به عنوان درآمد حساب کرده اند . تلفن کردم با سوشیال ورکرش صحبت کردم گفت با خودش هم صحبت کرده از طریق خود سیستم- شاید منظورش کامپیوتر باشد شاید هم سیستم مدیریتی- اشتباه صورت گرفته و او هم درخواست اصلاح کرده و اضافه کرد ممکن است مقداری طول بکشد
با احد درباره اسماگ تست صحبت کردم گفت به هر اسماگ تستی که می روم فقط ورقه های خریدی که به من داده است کافی است. در باره روشن ماندن چک لایت گفت شاید مربوط به بنزین های مختلف است!نمی دانم چه ماری است این
فریده زنگ زد احوال پروین را پرسید . راستی فرخ هم آمده باید به او زنگ بزنم، فردا
در آخرین ساعات خبر خیلی خوبی از طریق ایمیل جیم گرفتم. جیسون نوشته بر اساس گفته های سرویور که زمین وودوارد را چک کرده اندخانم پوپ به هیچ عنوان نمی تواند تعهد خود را عملی کند و حتا نوشته بود طرف گفته با این شرایط اسکرو هم نمی بایست بسته می شده چون هنوز تکلیف قطعه 57 معلوم نیست و قبل از بسته شدن اسکرو بایست معلوم می شده است. به هر حال آقا در همان نامه پیشنهاد داده اگر می خواهیم زمین را بخریم. البته فعلا جیم گفته است:ما همان مقدار بسمان است و به هیچ عنوان زمین را نمی خواهیم

بیست و چهارم اکتبر 2006

امروز کار خاصی نکردم بیشتر وقتم را با خواندن جزوه های مربوط به لیسانس ساختمان سازی می گذرانم.کامبیز خبر داد که می توانم با سعید و جیم زمینی را در سن حوزه بخرم. این زمین قیمتش یک و ششصد است و یک و سه دهم اکر مساحت دارد . نقشه و جواز برای ساخت 26 واحد را دارد و بر اساس پیش بینی های من حدود سه و دویست و پنجاه خرج ساختمانش می شودبا بیست و پنج درصد داون باید حدود سیصد نقد بابت دو دانگ گذاشت خیلی خوب است برای من.می توانم سهراب را هم کمی شریک کنم. البته به شرطی که آپارتمانش را بفروشد

بیست و سوم اکتبر 2006

امروز مفصل با جیم در باره شرایط موجود در جامعه زرتشتیان مهاجر ساکن در آمریکا صحبت کردیم. با وجودی که چندنی سال است در آمریکا زندگی می کند و مهم تر با وجودی که در رفاه هم زندگی کرده است اما ذره ای از دغدغه هایش نسبت به دینش و مردمش کم نشده و این قابل تقدیر است و هم سازنده موقعیتی خوب برای زرتشتیان آمریکایی -ایرانی
به قول خودش منوچ هم هنوز دلش برای زرتشت می تپد به همین خاطر بنا بر صحبت هایمان قرار شد ترتیب جلسه ای را با وی بدهیم
می گفت شب قبل یعنی یکشنبه شب در خانه یکی از دوستان با آقای ابراهامیا ن جلسه ای بوده است .ایشان نظر دارند که تعداد 101 مجسمه کورش بزرگ را در شهرهای مختلف دنیا نصب کنند.نکته جالب اینکه گفته دو تا از این مجسمه ها را در اسرائیل نصب می کند.او هم خوب می داند هیچ کس بیشتر از کلیمی ها پول ندارد و دست گذاشته روی خال به قول جیم تاجر واردی است و من هم اضافه کردم تاجر واردی است که از فرهنگ را تجارت می کند
گفته بودند در فرانسه رفتهاند پیش ژاک شیراک که مجسمه را نصب کنند واو گفته نصب این مجسمه در فرانسه باعث می شود که رابطه دولت ایران با دولت او به هم بخورد. هر بچه ای می داند این حرف سراپا دروغ است، اما انگار در میان چهار تا زرتشتی دور از جان شما بی شعور که در آن جلسه بوده اند چندان هم نامربو.ط به نظر نرسیده است و گویا در همان جلسه و با حضور مثلا شش هفت نفر از زرتشتیان مرفه سرمایه برای ساخت و نصب سه چهار تا از این مجسمه ها تعهد شده می دانید یعنی چه : آقای آبراهامیان به خرج زرتشتیان معامله می کند و پول در می آورد. حالا شما پیدا کنید سبزی فروش را

Monday, October 23, 2006

بیست ودوم اکتبر 2006

امروز یکشنبه است و روز تعظیلی . برای من که فرقی ندار چون هر روزش بیکار هستم.از صبح هیچ کاری نداشتم. خیلی نگران اوضاع واحوال خانواده ام هستم
خدا را شکر مشکل خاصی وجود ندارد. دیشب که در باره خوبی ها وبدی های سن حوزه و آمدنمان به لوس آنجلس حرف می زدیم. پری حرف جالبی زد و گفت نمی دانم چرا ما همیشه در حال تغییر هستیم و هیچ وقت سکنا نمی گیریم خلاصه همچین مفهومی داشت یا چیزی مثل این
به نظرم باید هر چه زودتر تجدید نظر کلی در اندیشه هایم به خصوص و در کارهایم به طور عام انجام دهم
کیوان هم ظهر مهمان سهراب بوده . دیگه باربیکیو درست کردن یاد گرفتن و خلاصه سهراب کارش راه افتاده
دیشب هم حدود هفت ناهید و سهراب خادم آمدند خانه مان و تا ساعت 10 نشستند. نمی دانم سیاوش کجابود. ازشان هم نپرسیدم. گفتند آنها هم می خواهند بروند ویرجینیا ،اما حالا فعلاٌ لازم می دانستند با شناختی که از کیخسرو دارند کمی صبر کنند تا اگر کیخسرو برگشت آنها دوباره خیط نشوند
سهراب خادم و ناهید هر دو کار پیدا کرده اند و حالا راحت ترند اگرچه معلوم است هیچکدامشان از کاری که می کنند راضی نیستند. یعنی اصولا در شأن خود نمی بینند که کار کنند. به همین خاطر بود که خادم روزهای اول که آمده بود مرتب صحبت از شراکت و خانه سازی و این جور حرف ها می زد . می خواست هر طور شده از کار کردن طفره برود. غافل از اینکه نمی شود