نمی دانم چرا بلاگم خراب شده و به قول معروف غمیش میاد! هر چه را سعی می کنم در بلاگ بگذارم به قول انگلیسی ها ایرور می دهد. شنبه است. نامه ای از آزی گرفتم که هنوز تو اتریش هستند و خالشان هم خراب است . پاسپورتشان را هنوز پس نداده اند و شوهرش هم مرتب نق می زند و اعصاب خرد می کند
مدتی است تو این فکرم که چگونه می توان با این تعصب و وحشی گری تازیان مقابله کرد اما عقلم قد نمی دهد. اینها بی گمان در فکر تصرف دنیا هستند و سلاحشان هم وحش یگری و ترور است. به نظر هم می رسد که تا بحال نقشه هایشان را خوب اجرا کرده اند.
خارج از این تفکرات باید دید ما زرتشتیان امروز چه رسالتی بر دوش داریم ؟ آیا رسیدن به این پایه که باید دوستدارن اندیشه زرتشت را رسما زرتشتی کنیم مثبت است یا منفی؟ و اگر پاسخمان مثبت است چه راهکاری می توان انتخاب کرد و اصولا این کار وظیفه کیست؟
بچه ها امشب برای هالوین پارتی با پریناز می روند . البته معب هم همین پارتی هست اما می گویند بیشتر نوجوانان می روند و خیلی هم جاب نیست. ما هم تصمیم گرفته بودیم با پروین و مهشید و سهراب و ناهید و ان یکی سهراب برویم ولی تصمیم گرفتیم خانه بمانیم.مهشید مهمان داشت .ساعت 7 رفتیم خانه آنها و تا ساعت 10 هم آنحا بودیم. فینگر فیش درست کرده بود که البته خام بود
امشب ساعت ها را یک ساعت عقب کشیدند . جالب است که ساعت هارا ساعت 2 نیمه شب یک ساعت عقب کشیدند و کردند ساعت 1 و این کار را مثل ما ایرانی ها ساعت 12 نکردند. می دانید چرا؟ چون اگر ساعت 12 اینکار را بکیند یک روز به عقب بر می گردید. یعنی می روید به ساعت 11 شب قبل اما در ساعت 1 هنوز در همان صبح زود همان روز می مانید! فهمیدید