خاطرات روزانه

Monday, October 23, 2006

بیست ودوم اکتبر 2006

امروز یکشنبه است و روز تعظیلی . برای من که فرقی ندار چون هر روزش بیکار هستم.از صبح هیچ کاری نداشتم. خیلی نگران اوضاع واحوال خانواده ام هستم
خدا را شکر مشکل خاصی وجود ندارد. دیشب که در باره خوبی ها وبدی های سن حوزه و آمدنمان به لوس آنجلس حرف می زدیم. پری حرف جالبی زد و گفت نمی دانم چرا ما همیشه در حال تغییر هستیم و هیچ وقت سکنا نمی گیریم خلاصه همچین مفهومی داشت یا چیزی مثل این
به نظرم باید هر چه زودتر تجدید نظر کلی در اندیشه هایم به خصوص و در کارهایم به طور عام انجام دهم
کیوان هم ظهر مهمان سهراب بوده . دیگه باربیکیو درست کردن یاد گرفتن و خلاصه سهراب کارش راه افتاده
دیشب هم حدود هفت ناهید و سهراب خادم آمدند خانه مان و تا ساعت 10 نشستند. نمی دانم سیاوش کجابود. ازشان هم نپرسیدم. گفتند آنها هم می خواهند بروند ویرجینیا ،اما حالا فعلاٌ لازم می دانستند با شناختی که از کیخسرو دارند کمی صبر کنند تا اگر کیخسرو برگشت آنها دوباره خیط نشوند
سهراب خادم و ناهید هر دو کار پیدا کرده اند و حالا راحت ترند اگرچه معلوم است هیچکدامشان از کاری که می کنند راضی نیستند. یعنی اصولا در شأن خود نمی بینند که کار کنند. به همین خاطر بود که خادم روزهای اول که آمده بود مرتب صحبت از شراکت و خانه سازی و این جور حرف ها می زد . می خواست هر طور شده از کار کردن طفره برود. غافل از اینکه نمی شود

0 Comments:

Post a Comment

<< Home